هر روز يك كشف تازه است
تاریخ درج : [1390/08/28] [1:50:26 PM]
هر روز يك كشف تازه است

خلاصه :

مصاحبه اي كه در ادامه مي خوانيد، حاصل يك گفتگوي جالب با خانم ميرهادي در خصوص فعاليت هاي ايشان در حوزه آموزش و نيز نقطه نظراتشان درباره پژوهش و تربيت نيروي انساني توانمند در آموزش است.


مشروح :

انساني عاشق خدمت ،
دانشجويي کاشف ،
معلمي اگاه ،
مديري دلسوز ،
کارشناس و مولفي صاحب سبک
و پژوهشگري برجسته در ادبيات کودکان ،
استاد توران ميرهادي 80 سال پيش در سال 1306 هجري شمسي در شميران از پدري ايراني و مادري الماني متولد شد و به دليل قرار گرفتن در فضاهاي مختلف فرهنگي ، به زبان هاي الماني ، فرانسوي و انگليسي اشنا و به مرور مسلط مي گردد . اگر بخواهيم فکرها ، فعاليت ها و تجربه هاي او را در کلي ترين عبارت جمع و خلاصه کنيم بايد به 25 سال تجربه ، تحقيق و تدريس در مدرسه و مجموعه فرهاد ، 45 سال حضور در شوراي کتاب کودک و 28 سال فعاليت بي وقفه در تدوين و تاليف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان اشاره کنيم .
تاسيس کودکستان بعدها دبستان و مدرسه راهنمايي فرهاد به ترتيب در سال هاي 34 ؛ 36 ،50 انجام گرديد . اين معلم با تجربه در مورد مدرسه فرهاد معتقد است : "  تعليم و تربيت سه رکن اساسي دارد : خانواده ، مدرسه و اجتماع . در جامعه اي که سازندگي انسان در ان مطرح باشد ، رابطه اين سه رکن نزديک است و اسن همکاري در امتداد هم قرار مي گيرد .
چيزي که در مقام يک صاحب نظر پيش کسوت به خانم ميرهادي برتري هايي مي بخشد .  حساسيت به انسان و اجتماع در تمام حرفهاي اوست . از همين رو رمز موفقيت او را در مدرسه داري که اساس تجربه هاي فراگيرش محسوب مي شود ، شخصيت و شيوه مديريت خلاق او مي دانند که باعث زمينه همکاري با اداره مطالعات و برنامه هاي وزارت اموزش و پرورش و سازمان کتاب هاي درسي در همان زمان مي شود . او در تدوين برنامه چهار ساله و تغيير نظام در برنامه ريزي درسي دوره پنج ساله ابتدايي شرکت موثر داشت.
تاسيس شوراي کتاب کودک در سال 1341 يکي از برنامه هاي بياديني است که از دل همين تجربه ها بيرون امد. شوراي کتاب کودک منشا فعاليت هاي بنياديني در زمينه ادبيات کودکان است که يکي از انها تهيه و تاليف فرهنگنامه اي براي کودکان و نوجوانان 10 تا 16 ساله در سال 1358 است که سرمايه اوليه ان از دارايي هاي شخصي و خانوادگي خانم ميرهايدي تامين شده است و تا کنون 10 جلد از 24جلد ان منتشر شده است . عموما اين مقالات به صورت داوطلبانه و تنها به انگيزه خدمت بخاطر عشق به بچه ها نگاشته مي شود تا بچه ها بتوانند با اطلاعات ان خود و مردم وطن، سرزمين ، فرهنگ و هنرشان را بشناسند و شناختي داشته باشند که بتوانند در هرجاي دنيا پيشرفت کنند . خانم ميرهادي زني است که خواسته و مي خواهد براي همه بچه هاي اين سرزمين مادري کند و شيريني محبت را به همه ان ها بچشاند .
خانم ميرهادي : از کدام سوال شروع کنيم ؟
حسين زاده : هر کسي که در اموزش و پرورش کار مي کند مي خواهد ببيند خانم ميرهادي کيسپت؟ مي خواهد بداند از کجا شروع کرد. چکار کرد . چرا در ادامه کار کمک به تعليم و تربيت اينقدر سماجت دارد . اين گروه فرهنگنامه و شوراي کتاب کودک به اين زيبايي را که مثل يک خانواده اند ، چگونه و به چه نيتي و از چه زماني دور هم جمع و مديريت کرد . در پس اين حرکت هاي خود جوش غير دولتي چه عشقي نهفته است . اين ها مساله شخصي من است . حالا اگر خواستيد در لابه لاي صحبت هايتان به ان ها هم بپردازيد من خوشحال خواهم شد .
در سوالاتي که قبلا تقديم حضورتان کرديم ، سه موضوع مورد نظرما بود . اول سوابق مديريتي شما . مي خواهيم ابتدا فارغ از کارهاي ستادي و اداري با شما وارد فضاي مدرسه بشويم . انجايي که تعليم و تربيت اغاز و پايان مي يابد .
موضوع دوم ، نيروي انساني است که چگونه بتوانيم راه تعليم و تربيت ناب را به ديگران نشان دهيم . و موضوع سوم ، بحث پژوهش است . که در هر سه مورد شما صاحب نظر و البته صاحب اختيار که به کداميک بپردازيد .
هر کسي که در اموزش و پرورش کار مي کند ، زحمات چند نفر را تمي تواند ناديده بگيرد يکي از انها سرکار خانم ميرهادي است . در حوزه دايره المعارف ، تاليف ادبيات کودکان و تاليف کتاب هاي درسي دوره ابتدايي و تجارب ارزنده مديريتي شما در مدرسه فرهاد و ... حالا هر طور که شما راحت هستيد در خدمت شما هستيم .
خانم ميرهادي شروع به مطالعه سوالات که به شرح زير خدمت ايشان ارائه شد مي فرمايند :
•    پژوهش براي اموزش ، پرورش براي نمايش، پژوهش براي پژوهش يا پژوهش براي توسعه پايدار؟
•    رابطه بين اموزش ، پژوهش و توسعه
•    نقش تشکل هاي مردم نهاد NGO ( در توسعه پژوهش هاي اموزشي )
•    نقش دايره المعارف ها و خدمات کتابداري و اطلاع رساني در پژوهش هاي دانش اموزي
•    نقش نظام الگو در توسعه پژوهش هاي دانش اموزي
•    پژوهشگران با تجربه
•    پژوهش هاي اموزشي
•    تعامل و ارتباط پژوهشگران جوان و پيش کسوت
•    پژوهش دانش اموزي ( گذشته ، حال، اينده )
•    تفاوت هاي ماهوي پژوهش هاي معلمان ، دانش اموزان ، پژوهشگران دانشگاهي و پژوشگران حرفه اي
•    الگوي اموزش پژوهشگران براي معلمان و دانش اموزان پژوهنده
•    الويت اموزش معلمان يا دانش اموزان ؟
•    ترجيح پژوهش در چارچوب کلاس ، مدرسه ، جامعه باز
•    موانع بازدارنده پژوهش در نظام اموزشي ايران ، با تاکيد بر معلمان و دانش اموزان پژوهنده
•    راههاي توسعه تفکر پژوهشي در اموزش و پرورش ايران
•    راهکارهاي افزايش کيفيت پژوهش هاي دانش اموزي
•    گره هاي جذب ، تربيت ، نگهداشت ، و به کارگيري نيروهاي انساني
•    راه برون رفت از معضلات منابع انساني ( انسان سرمايه يا انسان هزينه )
•    فهميدن ، خواستن و توانستن
•    قدرت يک مدرسه يا موفقيت ان در چيست؟ چرا مي گويند بهترين مدرسه منطقه
•    ضعف عمليات مدرسه در چيست ؟ چه کارهايي در مدرسه نبايد انجام دهند ؟
•    فرصت هاي پيش روي نظام اموزشي چيست ؟ به نظر شما در چه زمينه هايي سرمايه گذاري يا تمرکز کنيم مدارس ما موفق مي شوند . از بن بست فعلي خارج مي شوند ؟
•    به نظر شما تهديدات احتمالي براي مدارس و نظام تعليم و تربيت ما چيست ؟ اگر همين طور ادامه دهيم احتمالا به کجا خواهيم رسيد؟

خانم ميرهادي : دنيايي که شما اينجا مطرح کرديد دنياي وسيعي است، تقريبا چيزي نيست که به ان اشاره نکرده باشيد !
حسين زاده : اين سوالات نشانگر همان بازي است که سال ها در اموزش و پرورش جريان دارد . اقيانوسي از سوالات با پاسخي به عمق يک ميليمتر، جملات قشنگي براي نشان دادن راه حل هاي اماده مصرف و فرار از طرح مساله . عنوان برنامه هاي زيبايي ست که نيمه کاره رها شده يا در نوبت مطرح شدن هستند . ما مي خواهيم از يک گوشه اي که به نظر شما مهم است وارد عمق تعليم و تربيت شويم . هرجايي که از نظر شما اهميت دارد . روال معمول ما طرح سوال قبل از مصاحبه نيست اما چون امر فرموديد سوالات را قبل از مصاحبه ببينم ، اجابت کرديم . در واقع اين همه سوالات را گذاشتيم که راجع به ان ها حرف نزنيد !
ويسي نژاد : انچه را که شما دوست داريد، بيان بفرماييد . اين سوالات براي باز کردن فضاي " گپ " بين پيش کسوتان اموزش و پرورش ، پژوهشگران اموزشي و جامعه پژوهشگران جوان مي باشند ، تداعي کننده امتحان با سوال هاي تشريحي نباشد ! به هر کدام از سوال هايي که مايليد پاسخ دهيد .
خانم ميرهادي : من مدت هاست که دارم پيش خودم فکر مي کنم که چه مي خواهي بگي؟ مساله چه است ؟ چه مي خواهي مطرح بکني ؟ واقعا مي خواهي صحبت را محدود کني به پاسخ يکسري سوال يا اينکه يک مقداري ديدگاه ها را مطرح مي کني؟ يک همچين پرس و جويي از خودم مي کردم براي اينکه ببينم حاصل چنين صحبتي چه مي تواند باشد .
در دوره دانشجويي ، تجربه سال هاي کار در مدرسه و در جمع فرهنگيان و در شوراي کتاب کودک و بعد در مسئوليت فرهنگ نامه چند مطلب را به من خيلي خوب نشان داد . موضوع اولي که مي خواهم مطرح کنم ، اين است که هر زماني ، هر لحظه ، هر روز براي من يک اکتشاف تازه است . يعني همان طوري که هيچ دو انساني شبيه بهم نيستند ، همان طور هم هيچ دو روزي مثل هم نيستند . بنابراين ادم وقتي که صبح اولين حرکت را شروع مي کند . دائم يک خاصيت انطباقي پيدا مي کند . با محيط، شرايط خاص ، انسان هايي که دور و برش هستند . همه اينها يعني اگر ادم بخواهد يک فکر را دنبال کند اين فکر در هر روز به يک شکل تازه تري ظاهر مي شود . اگر اينجوري ادم با مسائل روبه رو شود هر روز مي شود يک اکتشاف تازه هر زوز مي شود يک اموزش ، و هر روز مي شود يک قدم جلوتر براي فهميدن و براي به طور موثر کار کردن من به اين نتيجه رسيدم . بنابراين هرکسي با من صحبت مي کند ، مي گويم يک دانشجوي تمام وقتم . و تقريبا در تمام 24 ساعت اين ذهنيت و اين پرسش ها دائم در وجود من حرکت مي کند  و بعضي از پرسش ها جواب پيدا مي کند و بعضي پرسش هاي تازه مطرح مي شوند و هر روز يک اکتشاف ، يک يادگيري جديد است . و در هيچ دوره اي از زندگي من مساله ز گهواره تا گور دانش بجوي را اينقدر خوب حس نکردم. اين يک مطلب .
دومين مساله که مي توانم بگويم سال ها تجربه، حساسيت جدي براي من به وجود اورده و ان اعتباري است که مي خواهيم به نتايج پژوهش بدهيم . الان من اعتبار پژوهش ها را زير سوال مي برم . يعني احساس من اين است که هر پرسشي در شرايط خاص و با نفرات خاص و به شکل خاصي انجام مي شود . بنابراين قابليت تعميم هر يافته پژوهشي دز حيطه ايست که پژوهشگر دارد در ان کار مي کند قابليت تعميم عمومي ندارد .
من مي توانم در حوضه کاريم پژوهش کنم و يک نتايجي را دريافت کرده و ان را اجرا کنم . ولي نتايج ان را تعميم بدهم . مثلا به مدرسه کناري نمي توانم ان را تعميم بدهم يا به کل مدارس . يعني از کوچک شروع مي کنم . يعني نتايج پژوهش ها به خصوص نوع پژوهش دانشگاهي براي من زير سوال رفته است .
ويسي نژاد : اجازه مي فرماييد منظور شما از پژوهش هاي دانشگاهي را سوال کنم ؟
ميرهادي : منظور من ، تمام اين رساله ها و کارهاي تحقيقي است که دانشجويان و هر از گاهي استادان انجام مي دهند و در واقع يک سوال را مطرخ مي کنند و بعد اين سوال تجزيه و تحليل مي کنند و بعد يک جمعيتي را انتخاب مي کنند ، اين سوال را از ان جمعيت مي کنند و يک امارگيري مي کنند و برا اساس ان نتيجه مي گيرند . من يک علامت سوال بزرگ دارم جلوي اين کار . البته مي شود اين نوع تحقيقات را براي فهم موضوع مطرح کرد اما براي نتيجه گيري خير .
من به اين نتيجه رسيدم براي اينکه بفهميم چرا بچه هاي روستايي ما مثلا در يک حوزه اي عکس العمل سان راجع به يکسري سوالات با بچه هاي شهري فرق دارد مي توانيم مي توانيم يک چنين کاري را انجام دهيم ولي براي اينکه اين را به همه روستاها تعميم بدهيم ، خير و و به همه شهرها هم نمي توانيم تعميم بدهيم . يعني قابليت تعميم پژوهش ها در حوزه اموزش و پرورش داراي ابهام است.
چنانکه بارها تذکر داده ام ، در حوزه روانشناسي رشد ، درست است که پياژه مراحلي را مطرح مي کند و روي اين زمينه فراوان تحقيق کرده است و اين مراحل براي فهم رشد خوب است ، ولي براي منطبق کردن ان با زندگي يک کودک خاص، نه ، چرا ؟ به دليل اينکه هر کودکي متفاوت است و مراحل رشد خودش را متفاوت طي مي کند ، مهم اين است که کشف بشود ، مهم اين است که ما بفهميم اين کودک در چه مرحله اي است . چه اهنگ رشدي دارد . با بچه هاي ديگر چه فرقي دارد و چه جوري مي توانيم شرايط را به نوعي فراهم اوريم که او بتواند حداکثر رشد خود را بکند يعني به نظر من پياژه و تحقيقات پياژه فقط کمک مي کند که ما بچه ها را بفهميم ، کمک مي کند ما اهنگ رشدشان را درک کنيم . در جلسه اي در انجمن پژوهشهاي اموزشي پويا ، خيلي ساده منحني رشد را کشيدم و نشان دادم که بر اساس ان مي توان اهنگ رشد کودکان را پيش بيني کرد . مثلا حداکثر بچه ها در سن 2 سالگي حرف زدنشان تقريبا درست مي شود ، اين يک يافته کلي ست براي درک کردن . ولي نمي توانيد اين دو سالگي را به همه بچه ها تعميم دهيد . تک تک بچه ها که مشاهده مي کنيد اهنگ ديگري دارند . به همين علت هم در تمام اين دوره 25 سال کاري که در مدرسه فرهاد کردم . عملا سعي کردم هر بچه اي با خودش مقايسه شود . ديروزش با امروزش مقايسه شود . همين طور ما هيچ دو بچه اي را باهم مقايسه نکرديم و مربيان ما از نظر دانش دوره نديده بودند ، تحصيلات عالي نداشتند ، ولي باهم کار مي کرديم که اهنگ رشد هر بچه اي را کشف کنيم .
حسين زاده : يعني باهم يد مي گرفتيد ؟
ميرهادي : باهم ياد مي گرفتيم . يعني دائما در حال بحث ، گفتگو و جستجو بوديم . به همين علت هم کل سيستمي را که در پيش از دبستان و دبستان سعي کرديم پياده کنيم . اين بود که بچه ها ازادي مطلق براي رسيدن به اهنگ رشد خودشان داشته باشند . ما به عنوان مربي مشاهده مي کرديم و سعي مي کرديم کشف کنيم و بعد امکانات را براي ان ها به وجود بياوريم . و اين ازادي را به انها بدهيم وقتي چيزي را که بهش احساس نياز مي کنند ، مطرح کنند . اين روش که به تدريج کاملتر مي شد نتايج مثبتي داشت .
از سه سالگي که بچه ها را به ما مي سپردند تا 14 سالگي که پايان دوره راهنمايي تحصيلي بود، اين ازادي رسد را به نوعي تحليل مي کرديم . ميان مربي ، معلم ، مدير و بچه ها يک نوع تعامل مداوم وجود داشت که همه از ان بهره مي برديم . نمي دانم توانستم منظورم را خوب بيان کنم ؟
حسين زاده : خيلي جالب بيان فرموديد ، تصورم اين است که شما مدرسه را خانواده مي بينيد ؟
ميرهادي : بله ، دقيقا
حسين زاده : و همان طوري که منبع مداخلات خارجي در تربيت درون خانواده مطرح مي شود . هرچقدر که ما مداخلات خارجي به مدرسه را کاهش بدهيم و به مجموعه مدرسه به عنوان يک خانواده مسوول احترام بگذاريم و اعتماد بکنيم. همين طور موافق نيستيد که نقش يک مدير را در قياس مانند پدر از طريق بخشنامه ، مقررات و طرح هايي که يک شبه همه چيز را مي خواهند دگرگون کنند . هم زياد موافق نباشيد . همه اين موارد از نظر شما نوعي مداخله در تعليم و تربيت هر مدرسه خاص است . البته تا حدودي در همه کشورهايي که از طريق تعليم و تربيت به جايي رسيدند مدرسه يک چنين شکلي دارد . حالا چرا در کشور ما يک چنين تصويري نداريم . تمام طرح ها و برخورد با مدرسه نشان مي دهد که مدرسه را يک مجموعه مستقل و يک خانواده نمي بينند . چرا ؟ اين نکته بسيار زيبايي است که شما در اول بحث بهش رسيدند .
ميرهادي : حالا شما مي خواهيد ببينيد چرا؟
من يکي دوبار اين تحليل را در جاهاي ديگر هم مطرح کردم . اجازه بدهيد دو سه نکته را مطرح کنم . نکته اول ، ابتدا درباره خانواده خودم ، من سعي کردم در کتاب " مادر و خاطرات 50 سال زندگي در ايران " رموز تعليم و تربيتي اين خانواده را يک مقدار روشن کنم و مطرح کنم که چرا ما پنج فرزند اين خانواده ، علي رغم اينکه هرکداممان تحصيلات جداگانه اي داريم ولي همه امان در بعضي چيزها باهم مشترک هستيم . انچه در همه امان مشترک است ، احترامي که براي انسان قائل هستيم . يک احترام فوق العاده عميق و اين احترام جنبه ظاهري ندارد . جنبه واقعي دارد . زندگي هاي ما همه اش در تلاش براي خدمت به انسان ها بوده است . خيلي ساده ، خودمانرا بيشتر در نقش خادم ديديم تا در ساير نقش ها . يعني لذت زندگي مان در خدمت کردن به مردم است .
دومين مساله ، مربوط به روزگاري است که در ان زندگي مي کرديم . يعني نوجواني ما در جنگ جهاني دوم و اشغال ايران و بعد تحصيلات در اروپا و ديدن فجايعي که اروپاييان متمدن بر سر خودشان اوردند ، گذشت . من يکي دوجاي ديگر هم اين تجربه را مطرح کردم . اين شد براي من يک " چراي بزرگ " چرا اين مردم با فرهنگ ، با هنر و تحصيلکرده و .... اين بلا را سر خودشان اوردند ؟  علت اصلي ان چه بود ؟ چون رشته تحصيلي من تعليم و تربيت بود ، اکتفا نکردم که تنها در دانشگاه سوربن بنشينم و به حرفهاي استادان گوش کنم . بلکه رفتم به حوزه هاي مختلف براي کار عملي که در جريان هاي تعليم و تربيت نوين که ان زمان در فرانسه و بلژيک شکل مي گرفت . کم کم اين مساله را کشف کردم که جواب اين " چراي بزرگ " در نظام تعليم و تربيت شکل مي گيرد . يعني اگر کودک يا نوجوان يا جوان در مجموعه اي توي ضايطه هاي انضباطي بزرگ شوند و ياد بگيرند که دستور گوش دهند . ديگر " فکر " نمي کند بلکه طبق دستور عمل مي کند . ان سرباز الماني که تفنگش را به سمت بچه ها مي گيرد و بچه ها را مي کشد ، ضابطه مند تربيت شده است . ضابطه اش را خودش انتخاب نکرده است ، بلکه برايش انتخاب کرده اند و انضباط را برايش انتخاب کرده اند و انضباط را به او تفهيم کرده اند . او دستور نداشت براي عمل خودش فکر کند . اين اتفاق کجا مي افتد ؟ توي مدرسه. چرا ؟ براي اينکه ضوابطي از طرق مختلف به مدرسه تحميل مي شود . هر مدرسه بايد شبيه مدرسه ديگر باشد . هيچ مدرسه اي نبايد شبيه خودش باشد . و بر اين اساس نيز مديريت مي شود .
فهميدم که مديريت مدرسه در راس نشستن و دستور دادن نيست . بايد بسيار بسيار از پدر و مادرم سپاسگزار باشم . هر دوي انها به من کمک کردند که تفاوت ها را با تمام وجودم درک کنم .
مديريت يعني هماهنگ کردن فعاليت ها . مديريت يعني اينکه به نيازهايي که بچه ها و معلمان در مدرسه دارند رسيدگي کردن و پاسخ دادن . مديريت يعني ياد گرفتن دائم از بچه ها و از معلمان و هماهنگ کردن فعاليت هاي انها با همديگر –
مديريت يعني اينکه هر بچه اي انضباط و روش کار خود را بيابد . خودش تصميم بگيرد و خودش حرکت کند . مسئول ذفتارها و برنامه ريزي هاي خودش باشد و راه هماهنگ شدن با ديگران را بيابد .
در مدرسه فرهاد دقابت وجود نداشت . هرکسي منحصر به فرد بود . کسي جاي کس ديگر را تمي گرفت . کسي با کس ديگري مقايسه نمي شد . در واقع لذت بچه هايي که خوب مطلب را فرا گرفته بودند در اين بود که به بچه هاي ديگر کمک مي کردند . يعني دائم با هم اموختن .
ويسي نژاد : يعني يادگيري مشارکتي بود .
ميرهادي : قوانين و مقررات انضباطي مدرسه ما را بچه ها مي نوشتند و ما تابع ان قوانين بوديم . کسي مانع شان نمي شد و اين هماهنگي بين معلمان هم به وجود امد . براي اينکه هيچکس با هيچکس مقايسه نمي شد . هر معلمي خودش بود و شاگردان خود را به طور مستقل تربيت مي کرد .
حداکثر اين بود که ما بگوييم اين کتابهاي درسي امسال است . حالا شما اين را يک جور ديگر کار کنيد . محتواي اموزشي را با بچه ها انتخاب کنيد . هر خواستيد به ان اضافه کنيد و هرچه خواستيد بگذاريد کنار . بچه ها با معلمانشان کتاب درسي نوشتند . من خودم کتاب سوم ابتدايي را با بچه ها نوشتم . انها به اکتشاف رفتند . باهم در اکتشاف ها سهيم مي شديم . مي رفتيم تحقيق، نقاشي مي کردند . و کتاب درسي خودشان را خودشان به وجود اوردند . در زماني که در سال سوم ابتدايي کتاب علوم نداشتيم . بعد دکتر بهزاد امد من را تشويق کرد که بيا در سازمان پژوهش در زمينه کتابهاي درسي کار کن او کمک کرد و من توانستم اولين کتاب درسي علوم را بنويسم و سامان دهي کنم . سر کلاس اول ابتدايي نيز همراه شاگردان کتاب نوشت . بعدها خانم ثمينه باغچه بان براي تنظيم کتاب درسي از ان استفاده کرد . ما به همين نسبت سعي کرديم . که با کمک بچه ها براي همه پايه ها کتاب درسي را به وجود بياوريم .
اين تجربه ها به من نشان داد که مي شود بچه ها را تابع دشتورات وجداني خود کرد . انها عملا بايد ان کاري را که انجام مي دهند قبول داشته باشند و اين شايد روري روزگاري بتواند کمک کند هيچ انساني تابع دستور نباشد . کار ظريف و دشواري ست . ولي احساس من اين است که تا زماني که انسان ها ابزارند ، دنيا روي روزگاري بهتر را نخواهد ديد .  حالا اين ابزار مي تواند دانشمند يا کارمند باشد . اين راه حلي ست عملي ، همه دانش اموزان مغز دارند ، چرا از ان استفاده نکنند .
حسين زاده : در گذشته نه چندان دور ، مديران و معلمان خيلي بايد تلاش مي کردند تا با تجارب موفق ساير مدارس اشنا مي شدند . اما امروزه خيلي راحت مي توانند با فشار يک تکمه کلي اطلاعات از تمام دنيا بگيرند . و هيلي راحت کار عادي خود را رها کرده و گاهي بدون توجه به مسائل خاص خودشان به ازمون و خطاي را ه حل هاي ديگران بپردازند . به نظر شما چگونه بايد از مخاطرات اين کار رهايي يابند؟
ميرهادي : من فکر مي کنم با توجه به سه کتابي که بعد از بازنشستگي نوشتم ، اين تجربه ها را در اختيار ديگران گذاشتم و هر کسي مي تواند ببيند مدرسه ما چه کرد و هرچه را که دلش خواست انتخاب کند ولي نه انکه عين ان را پياده کند . در واقع يک راه و روش خاصي را کشف کند . سعي کند به انچه که مورد نياز بچه هاست از راه فعاليت خودشان در مدارس خودشان پياده کنند .
کار ما هيچ حالت تحميلي پيدا نکرد و اگر هم دوستاني امدند و بعضي از اين تجربه ها را برداشتند نيامدمد عين کار معلم کلاس اول را بردارند بلکع بر اساس دانش و تسلط خودشان ، کتابهاي درسي ان دوره را نوشتند . همان فدر که هر بچه اي با بچه ديگر فرق دارد محيط هر مدرسه با مدرسه ديگر هم فرق دارد مهم اين است ان مدرسه را ساماندهي مي کنند درک اين نياز و توانايي ها را بکنند و با کمک خود بچه ها اين حرکت را ايجاد بکنند و پيش ببرند .
يک مثال ساده براي شما بزنم . يک خانمي امد گفت من چکار بکنم؟ من فرهنگ نامه را مي خرم . جز اموال دولتي مي شود . بنابراين من بايد نگه دارم . مي گذارم توي گنجه خودم . گفتم خوب ، شما اين اثر را حبس مي کنيد . بنابراين هيچ بچه اي نمي تواند استفاده بکند . گفتم بايد همان کاري را بکنيد که ما کرديم . پرسيد شما چکار کرديد ؟ گفتم : خيلي ساده ، ما کتاب را گذاشتيم توي کتابخانه ، يک دفتر ثبتي هم اونجا بود ، هر بچه اي که اونجا بود ، هر بچه اي که به ان نياز داشت ، اسمش را توي ان دفتر مي نوشت و از ان استفاده ميکرد . از هزارتا کتاب استفاده مي کرد .
يا مي گفتيم بچه ها نفري 1000 تومان بگذاريد يک لغت نامه بخريد . ديگر فرهنگ نامه مال دولت نيست يعني روزي هم که به ما گفتند ليست کتابهايتان را بياوريد گفتيم نخير کتاب هاي مدرسه ما اموال دولتي نيست . يعني در واقع مال هود بچه هاست و انها دلشان مي خواهد به بچه هاي بعدي بدهند و به اين ترتيب حساب و کتاب کتابخانه را از نظلرت دولتي در اوريم .
توي اين تجربه شما صورت مساله تان را مي نويسيد بعد راه حل هاي مختلف را جستجو مي کنيد . هيچ دليلي ندارد که توي اين همه راه حل ، خيچ راه حلي نشود پيدا کرد . هر مدرسه اي ، عين هر بچه اي ، چه از نظر والدين ، معلمان و چه از نظر بچه ها . و محيط طبيعي و اجتماعي يا مدرسه ديگر فرق دارد . درايت مدير در اين است که انها را هماهنگ بکند . و به حرکت در بياورد . به طوري که مدرسه بتواند رشد بکند و بتواند خدمات موثرتري به جامعه بدهد ، حالا ممکن است مثلا در يک روستا به شکل ديگري باشد و در يک جاي ديگر يک شکل ديگر .
اين همان است که من را به شدت مخالف مدارس استثنايي کرده است .( مدارس خاص ) . در يک جلسه اموزش و پرورش هم اين را گفتم اين سيستم در خدمت اين مملکت نيست . شما مي اييد يم تست انجام مي دهيد  تيزهوشان را انتخاب مي کنيد که من هم در تيزهوشي شان شک دارم . بعد اين را مي بريد در يک نظام اختصاصي و امکانات رشد انان را فراهم مي کنيد . بعد ان ها را مي فرستيد به المپيادها ، در انجا ادم هاي بسيارباهوش المپيادي نشسته اند و اين نوجوانان و جوانان باهوش را زير نظر مي گيرند. به محض اينکه احساس بکنند که اين دانش اموزان به درد مملکتشان مي خورند به انها پذيرش دانشگاهي مي دهند شما براي ايران نيرو تربيت نمي کنيد شما براي خارج از ايران تربيت مي کنيد . اين هم نوعي فرار مغزهاست .
حسين زاده : يعني ترسيم شما از تعليم و تربيت يه چيزي مانند خود زندگيست . وقتي خود زندگي باشد دائما در حال تغيير است وقتي دائما در حال تغيير باشد انوقت هر تجربه اي عينا قابل انتقال نيست چون زندگي ايستا نيست پوياست . خوب حالا ادمهايي که عادت کرده اند همه چيز را مصرف کنند چکار بايد بکنند مثلا دانش اموز در تمام دوران زندگي مي ماند که يک نفر به نام معلم محتواي اموزشي را برايش از روي کتاب هاي درسي بخواند و شرح دهد اين را بهش مي گويند تدريس اگر کسي نباشد که بخواند مي گويند امرورز نعطيل است يعني انچه که در وافعيت تعليم و تربيت ما هست اين است که فقط مي خواهند مصرف کنند يعني نظام اموزشي ما مغلمي مي خواهد که چه طرح هاي تدريس هست بردارد مصرف کند .بچه ها هم همينطور کتابهاي کمک درسي ، حل المسائل و ... همه را مي خواهند مصرف کنند . حتي مدرک را مي خواهند بگيرند که در جايي مصرف کنند . حالا کساني که عادت کردند همه چيز را فقط مصرف کنند به نظر شما چگونه بايد در تعامل با هم و در جريان تعليم و تربيت و به مرور ياد بگيرند ؟ که " همه چيز هر روز از نو کشف شود ؟" وقتي در اين بازار مکاره هر نويي را مي توان با قيمت نازلي خريد چرا و چگونه بايد تلاش کرد و کشف کرد ؟
ميرهادي : راه حل مساله توي خود مساله است اجازه بدهيد مطلب را اينطوري مطرح کنم يک جارچوب هايي مي سازند و مدرسه بايد توي اين چارچوب ها عمل کنند . اگر اعتقاد مدير و معلم و سطح معلومات اش طوري باسد که بخود جرات بدهد ، در جهت پيشرفت بچه ها اين چارچوب را مي شکند و مي تواند بشکند و به خودش بگويد که مي توانم بشکنم . اما يه نفع بچه ها و البته زمان مي برد . اين مساله زمان بر و يک اعتقاد بسيار بسيار غني مي خواهد .
حسين زاده : هرروز يک کشف تازه ست . اين کليدي ترين نکته شماست . که همه اين بحث را جمع مي کند . حالا ما مي خواهيم به عنوان يک مدير جوان در يک مدرسه روستايي براي خودمان کشف کنيم که چطور هرروز يک کشف تازه ست .
يکسري بخشنامه مي ايد و يکسري کارهاي از پيش نعيين شده و يکسري رفت و امد. الان مديران ما بيشتر کارپرداز ، دفتردار و حسابدار هستند تا کاشف مسايل تربيتي بايد کوش يه زنگ بمانند ببينند چه وقت از بيذون چي مي خواهند خوب چه جوري مي توانند از اين مخمصه هاي اداري و مالي خارج شوند .
ميرهادي :زماني هم که ما بوديم ، اول يم مدرسه ملي بوديم ، يعد شديم يک مدرسه دولتي اما مساله اي که داشتيم اين بود که ، ما بخشنامه ها را به نفع بچه ها تفسير مي کرديم و چون خيلي صادقانه و مخلصانه بود از طرف همه گروه هايي که در انج کار مي کردند ، پذيرفته شديم . در نهايت و الدين ، پشتيبان ما شدن و روزي که ساختمان مدرسه فرهاد را بيمارستان گرفت و ديگر جا نداشتيم و گفتيم تعطيل . والدين راه افتادند رفتند اموزش و پرورش و براي ما يک جا گرفتند . يعني ما از کوچه فلاح سابق امديم به خيابان سهروردي و خود والدين هم ايستادند و مدرسه را تعمير کردند و رنگش زدند و درستش کردند . حفاظ را گذاشتند براي اينکه بچه ها پرت نشوند ، همه کارها را خودشان کردند . درک مردم ايران کم نيست . چون همه چيز خالصانه بود و واقعا عشق به بچه هاي اين سرزمين در تک تک وجود ما بود . چون هيچگونه رقابتي مطرح نبود ، نه شاگرد اول ، نه جايزه ، هيچي .
حسين زاده : لطفا بفرماييد شيوه اختصاصي شما براي تفسير بخشنامه ها به نفع بچه ها چگونه بود ؟
ميرهادي :  بخشنامه ها يکسري دستورات بودند که مثلا تا فلان موقع ، فلان جور عمل کنيد يا رفتار شما اينجوري باشد . اکثرا با معلم ها بحث مي کرديم . خوب ، اين بخشنامه امده مي گويند کارنامه تان را اينجوري بايد بنويسيد ، چکارش کنيم  و راه حل پيدا مي کرديم . ما پرسش ماهانه داشتيم و معلم در اين پرسش هاي ماهانه مطالبي که در اين يک ماه درس داده بود و با بچه ها کار کرده بود و با بچه ها يه يحث گذاشته بود سوال مي کرد ولي بعد از اينکه تصحيح مي کرد من وقت اخبصاصي با هر معلمي مي گذاستم و وضعيت بچه ها را باهم بررسي مي کرديم . از روي جواب هايي که بچه ها داده بودند متوجه مي شديم چي را درست فهميده بوذنذ و چي را نفهميدند . ان چيزي را که درست نفهميده بودند مي بايست در برنامه ماه بعد مي گنجاندبم و برايش ازمايش يا گردش علمي طراحي مي کرديم . برايش فيلم و تصوير پيدا مي کرديم . همه اين چيزها براي اينکه بتوانيم ان مطلب و کل مراحل را عيني کنيم .
کل اين ورقه ها را سنجاق ميکرديم ، مي فرستاديم خانه ، به والدين مي گفتيم فقط خودتان بدانيد با بچه ها هيچي مطاح نکنيد . اين وظيفه ماست . اين ورقه برمي گشت به مدرسه . عملا معلم از اين طريق خودش را ارزيابي مي کرد . نه شاگردان را . نقاط ضعف را پيدا ميکرد و در جهت ان کارگروهي و عملي را برنامه ريزي مي کرد . نهايتا شاگردان همينطور مي رفتند جلو و با روش مشارکتي  مطالب ضروري را مي اموختند . همه هميار بودند و اموزش مداوم در جريان بود . مثلا معلم مي گفت به يکي از شاگردان ، مي شود تو هواي اين شاگرد را داشته باشي ؟ احمد تو مي تواني هواي مراد را داشته باشي . تو دو جلسه باهاش کار کن يا حالا بچه ها همگي جمع مي شويم و من يک مساله ميدهم و دسته جمعي حل مي کنيم . حالا کي حاضر است بيايد پاي تخته مساله را حل کند . حواس معلم هم جمع بود که اگر يک شاگرد قوي مي ايد ، يک شاگرد متوسط و ضعيف هم بيايد . همه با همديگر همکاري بکنند و مساله را حل بکنند . اين روش در نهايت به جايي رسيد که شاگردان مدرسه فرهاد در سال هاي بعد بهم کمک کردند و همگي وارد دانشگاه شدند .
رقابتي در کار نبود ، شاگرد اولي در کار نبود ، يعني اين رابطه صميمانه اي که بين دانش اموزان بود ، يک عمر دوام اورد . همين الان هر جاي دنيا باشند . همديگر را پيدا مي کنند و بهم مي رسند  پشتيبان يکديگر مي شوند . اين ان چيزي هست که در اثر انتخاب و اختيار حرکت در مدرسه به وجود مي ايد . دقيقا جواب اين است وقتي انسان خودش تصميم بگيرد ، خودش انتخاب کند درست در مي ايد . همين طوري نمي شود اين را به زبان گفت . وقتي که من احساس مسئوليت مي کنم نسبت به کاري که دارم انوقت جايي را تخريب نمي کنم ، بلکه مي سازم .
حسين زاده : در واقع شما مي فرماييد که اين روشها ، ظاهرشان روش است . اين ها ابزار شرطي کردن است . اين ها ابزار شرطي کردن ادمهاست؟
دقيقا ، اين ها ابزار سرطي کردن ادمهاست .يعني کار پاولف . شما مي اييد در اين مملکت ، پژوهش دانش اموزي مي گذاريد و براي ان جايزه تعيين مي کنيد . بعد به بچه ها ياد مي دهيد که والدين کار کنند به نام بچه ها . بعد پاداش مي دهيد . اين يعني چه ؟ !
من انقدر خوشحال شدم که شنيدم " برنامه معلمان پزوهنده " مطرح شده است پيش خودم گفتم حالا شروع مي کنند به مطرح کردن مساله ، به حل کردن مساله ، پيدا کردن علل هرچيزي که مي بينند ! همه اين ها باز همان شد که بود : بهترين معلم ، بهترين پژوهنده و ...
قبول چند وازه براي من مشکل است . يکي از انها " برتر " است اصلا نمي توانم تحمل کنم ." نخبه " ... اي خدا ... چه کسي را گول مي زنيم . من اصلا مي خواهم بدانم " ويزگي برتري چيست " ؟ ويزگي نمونه چيست ؟ يعني به موقع حاضر شدن ؟ اين هم شد امتياز ؟
من خيلي خوب يادم هست . معلم هاي مدرسه ما همه جوان بودند . من هم هميشه درخواست مي کردم کسي که تازه از تعليم و تربيت فارغ التحصيل شده را براي مدرسه ما بفرستند . ان هايي که هيچ تجربه اي ندارند . ان وقت اينجوري راحت تريم . ما همه خيلي با اين معلم هاي جوان راحت بوديم .
هرسال ، اخر خرداد ماه يک مصاحبه خصوصي با تک تک معلمان مدرسه داشتم . به مغلم مي گفتم تو هرچه دل تنگ ات مي خواهد بگو . هرچقدر مي خواهي انتقاد بکن . هر ضعفي در مدرسه مي بيني بگو من مي روم تابستان مطالعه مي کنم فکر مي کنم راه حلش را پيدا مي کنم . يکسال ، در خرداد ماه بود که من متوجه شدم سال ديگر 6نفر از معلم هاي مدرسه ما زايمان دارند فکر کردم چه بايد کرد . به خودم گفتم مي خواهي چکار کني؟ 6 معلم غايب سه ماهه خواهيم داشت . از معلم ها خواستم برنامه سه ماهه مرخصي خود را بنويسند و به ما بدهند . ما گروه اداره کننده مدرسه تقسيم کرديم و هرکدام مسئوليت کلاسي را به عهده گرفتيم . سال را طوري ميان خود تقسيم کرديم که معلم ها با خيال راحت بروند براي زايمان . به اين ترتيب نه کلاسي عقب افتاد نه معلمي نگران شد . بعد بچه ها باهم قرار گذاشتند اگر معلمي به هر دليلي دير امد خودشان کار را شروع کنند . خودکار بودند و مي توانستند با همکاري يکديگر کار را پيش ببرند .
حسين زاده :  وقتي تعليم و تربيت از ميان تهي مي شود بارش مي افتد روي دوش خانواده . يعني مدرسه شکل تشريفاتي پيدا مي کند . مثلا صفحه فلان را بخوانيد سوال فلان را حل کنيد . زنگ تفريح و تمام . حالا خانواده بار اصلي را به دوش مي کشند ناخوداگاه . بچه ها بايد در خانواده تطاق خصوصي داشته باشد ارامش داشته باشد . يک نفر بزرگتر هم کنارش داشته باشد به درس و مشق هايش برسد . پاسخ سوالات را حفظ کند . تمرينات را حل کند و بعد برود سرکلاس بشود شاگرد اول در ان دوره ايکه شما کار مي کرديد به چه نسبتي از جريان تعليم و تربيت به عهده خانواده ها بوده است ؟
ميرهادي : روش گذاشتن بار اموزشي به دوش والدين زماني رخ مي دهد که مدرسه قادر به حل مشکلات دانش اموزان نيست. ما به همه والدين گفتيم . اصلا در کار بچه ها دخالت نکنيد . والدين فقط اين کار را ميکردند پايين کار بچه ها مي نوشتند اين ساعت شروع کرد و اي ساعت به اتمام رساند . درس ميخواند به پرسش ها جواب مي دهد يا هر کار ديگر به شما مربوط نيست، به ما مربوط مي شود . اگر بچه ها دچار مشکل شد ما مسئول هستيم . ان اموزش را ما بايد بدهيم اين تمرين اضافي را ما بايد انجام بدهيم .
وقتي پرسش هاي ماهيانه را بررسي مي کرديم متوجه مي شديم که از چه راه هايي و به چه طريقي ، بچه ها را اماده بکنيم که چگونه درس بخوانند .
به اوليا توصيه مي کرديم . شما فقط نگاه کنيد .همين . حداکثر اگر مي خواهيد يک امضا پاي تکاليف دانش اموزان بگذاريد ولي اصلا حرفش را با بچه ها نزنيد .مشکل را ما بايد حل کنيم ما بايد تصميم بگيريم .
اين را معمولا در جلسات شوراهاي والدين کلاس ها و هم در جلسات انجمن اوليا و مربيان که داوطلبانه بود مطرح مي کرديم . مي پرسيديم ، ايا مايليد امسال به ما کمک کنيد ؟ به والدين مي گفتيم : اگر سفر مي رويد براي ما عکس و فيلم بياوريد . اگر مسئول کاري هستيد تجربه ها را بياوريد براي بچه ها توضيح دهيد . يعني عملا والدين مي دانستند بايد با بچه ها گردش بروند ، کوه بروند ، پارک بروند ، بازي کنند ، سفر بروند و ايران گردي بکنند همه اين ها ان بخشي از کار تعليم و تربيت بود که ما نمي توانستيم انجام بدهيم .
سفري که با بچه ها به دور دنيا رفتيم ، همه با همديگر ! بسيار خاطرانگيز شد . نقشه دنيا را گذاشتيم روي ديوار و ورودي مدرسه و از ايران حرکت کرديم . هر هفته به کشوري مي رفتيم . رفتيم به افغانستان ، به هند ، از انجا رفتيم به چين و بعد رفتيم به استراليا ، امريکاي جنوبي ، شمالي و اروپا ، به افريقا و از راه ترکيه برگشتيم به ايران . اين سفر را با کتاب ، عکس و سخنراني هايي که والدين مي کردند با فيلم هايي که والدين مي اوردند و نشان مي دادند ، انجام داديم . هشت ماه طول کشيد تقريبا از 15 مهر حرکت ما شروع شد تا 15 خرداد ادامه يافت .
بچه ها وقتي هر صبح شنبه مي امدند ، مي ديدند ، به کجا رسيديم ، عکس ها را مي ديدند . بعد کتابخانه و نمايشگاه مي گذاشت و اعلام مي کرد هر روز و ساعت مشخصي ، فيلم نشان مي دهيم يا سخنراني داريم .
حسين زاده : در اموزش و پرورش ايده زياد است اما خيلي از اين ايده ها اعتباريابي نشده اند ، هيچکس هم نمي داند ارزشش تا چه حدي است . اين تجربيات پراکنده ايت با ارزش هاي متفاوت . بعضي تجربه دست اول و خيلي ناب و بعضي ها کپي کاري و براي جايزه است . در سال 80 با کمک مرکز تکنولوژي تربيت معلم اراک يک تجربه اي را انجام داديم . با اين شعار " شيرازه کتاب هاي درسي را براي معلمان باز کنيد تا بتوانند تجربيات خود و محيط زندگي پيرامون خود را وارد کتاب درسي و چرخه اموزشي کنند " سه و چهار تا فرم درست کرديم گفتيم تجربيات مدارس خودتان را بياوريد و لابه لاي کتاب باز شده قرار دهيد .
اين حرکت ساده ولي بسيار موثر کمک مي کند تا انواع وسايل ،  تجارب اموزشي ، يافته هاي پژوهشي، مواد و وسايل تکراري و ارزان قيمت ، راهنماهايي براي استفاده از منابع محيط زيست ، حتي اشيا پيرامون زندگي بر حسب نوع کاربردي که براي کمک به اموزش موضوع خاصي در کتاب درسي مي کند ، به مرور و با مشارکت جمعي وارد يک کتاب درسي باز شده مي شود و به صورت يک بسته اموزشي قابل مبادله است .
وقتي کتاب را باز کرديم ديديم براي يک درس35 ايده پراکنده گرداوري و مستند شد . اگر ما نمي توانيم محتوي کتاب درسي زا به راحتي تغيير دهيم چرا نتوانيم شيرازه ان را باز کرده و تجربيات خودمان را وارد ان کنيم . اين تجربه هايي که امروز شما به 5 و 6 مورد ان اشاره کرديد ان قدر به صحنه عمل نزديک است که براي خيلي ها قابل درک ايت ما اگر بتوانيم چنين کارهايي را انجام بدهيم انوقت خواهيم توانست تجربه هاي خود را در اختيار ديگر مدارس قرار دهيم و يا با هم مبادله کنيم . اين يک نگاه ديگري به مدرسه محوري است . شما همه تجربيات و راه حل ها را در اختيار داري، منتهي مي تواني در موقع نياز خودت انتخاب کني . ضمن اينکه شما فقط يک مصرف کننده نيستي ، چيزي براي مبادله داري . به نظر شما ما چرا از اين همه اگاهي ، ايده و تجربه ناب نمي توانيم ، بجاي هود استفاده کنيم ؟
ميرهادي : درس خواندنم را به کلاس هاي سوربن محدود نکردم . بلکه به کار عملي در نهضت هاي کوچکي که براي تغيير نظام اموزش و پرورش فرانسه به وجود امده بود نيز پيوستم و ان ها توي اين برنامه يکسري کلاس ها و مدارس را حرکت مي دادند ما صبح توي کاراموزس و بعدازظهر توي کلاس بوديم و سيستمي که با ما توي اين کلاس ها کار کردند خيلي خوب بود يعني دقيقا اين ما بوديم که شکل مي داديم به کلاس .
درس ادبيات کودکان را وقتي خواستم بخوانيم کتاب هايي را معرفي کردند که به صورت مقدماتي بخوانيم ولي بعد به ما گفتند که سه تا کتاب بنويسيد . خودتان هم تصحيح کنيد .
يا فرض کنيد من در کلاس سوم کاراموز بودم و اين ها بچه هايي بودند که توي جنگ بدنيا امده بودند و همه شان مشکلاتي داشتند . معلم اصلي کلاس بچه ها را گروه ، گروه کرد و هر گروهي را داد به يکي از ما و بعد برنامه را با ما تنظيم کرد . گفت خودتان ببينيد مشکل اين بچه ها را چگونه مي توانيد حل کنيد . هر گروه مي توانست برنامه کار مستقل داشته باشد . يعني انقدر کار عملي بود و انقدر زياد گرفتيم که با ابتکار عمل خودمان حرکت کنيم که در نتيجه ساد گرفتيم معلمي فعال باشيم . معلمي که راه حل پيدا مي کند . معلمي که مشکلات را حل مي کند و اين خيلي فرق مي کند با معلمي که دستوري عمل ميکند تفاوت دارد .
يکي از بهترين تجربه هاي زندگي ام اين بود . ما 28 دختر بوديم به ما گفتند اگر پول سفر خودتان را خودتان جور کنيد ما شما را مي فرستيم به هلند و بلژيک . نشستيم 28 تايي ، که چکار کنيم . چه جوري پول تهيه کنيم . چقدر پول لازم داريم . حسابدارمان را انتخاب کرديم . هرچه پول داشتيم روي هم ريختيم .
پول زيادي نداشتيم . خلاصه نمايش عروسکي درست کرديم . خودمان اسباب بازي ساختيم . لباس يچه بافتيم . بعد اولبا را دعوت کرديم اين ها را خريدند . خلاصه از اين راه پول سفرمان را جور کرديم . بعد ما را فرستادن اول بلژيک و بعد هلند که مدارس جديد ان را ببينيم . هيچ کس را همراه مان نفرستادند از درون خودمان ، خودمان را سازماندهي کرديم . که مثلا هرکسي مسئول چه کاري باشد . سپس ما را فرستادند توي خانواده هاي بلژيکي که ما ياد بگيريم با مردم هم زندگي کنيم و توي اين سفر ان قدر چيز ياد گرفتيم که حد نداشت . مردم شناسي کرديم مدارس جديدشان را ديديم . بحث هاي اصلي را گوش کرديم . وارد مدارس جديد که شديم ، رفتيم  سر کلاس ها ، تمام اين خود بزرگتريم کاراموزي بود .
حسين زاده :  وقتي شما به عنوان يک دانشجوي تربيت معلم فعال مي شويد ، توليد مي کنيد . ان وقت تمام ظرافت ها ، ارزش ها ، تمام زير و بم هاي اجتماعي و فرهنگي ، اقتصادي لازم را هم براي حرفه معلمي کسب مي کنيد . وقتي بيرون گود هستيد و در محيط بسته کلاس درس مي خوانيد ، نمي دانيد ان وسط چه خبر است و يکدفعه خود را در کسوت معلمي مي يابيد .
ميرهادي: و اين ان جايي ست که بايد روي تربيت معلم سرمايه گذاري کنيم .
حسين زاده : در برخي کشورها از همين روش شما براي جذب کمک هاي مردمي در مدارس استفاده مي کنند . يعني محصولات توليدي بچه ها را در مدرسه به نمايش مي گذارند و به اوليا مي فروشند يا مثلا براي تئاتر مدرسه بليط مي فروشند و به نظر مي رسد اين روش محترمانه تري است تا مدير مدرسه بيايد مستقيما از اوليا پول بگيرد . وقتي بچه ها يک چيزي را عرضه مي کنند هم اموزش تقويت مي شود هم حرمت ها حفظ مي شود . و همه در يک شادابي تعليم و تربيت را پي مي گيرند . به نظر شما چرا با اين همه زيبايي و ظرافتي که درکار تعليم و تربيت نهفته است همه به دنبال پايان سال ، امتحان و نتيجه و فرار از مدرسه اند ؟
حسين زاده : نظري ديگر هم وجود دارد ، بعضي ها اعتقاد دارند علت ناکام ماندن و رها شدن طرح ها و برنامه ها تغييرات پي در پي مديران و کارشناساني است که بايد سالها همراه اين طرح ها رشد کنند تا بتوانند مسايل را کشف کرده و راه حل ها را براي تغييرات مديريت کنند . با نظر شما يک مشکلي ايجاد مي شود در واقع سيستم اداري الان دارد از چند جا تغذيه مي شود . دانشگاه و سازمان مديريت و برنامه ريزي که بهش مي گويند الان چه چيزي بايد مطرح شود مثلا الان بايد برويم به سمت برنامه دانايي محور، مدرسه  زندگي يا عدالت اموزشي ، ادم هاي چرخشي چگونه ممکن است در مديريت برنامه هاي توسعه ملي و تحقق چنين شعارهايي موفق عمل کنند ؟
ميرهادي : خوب اينها خيلي واژه هاي قشنگي است ولي مصداق هايش کو ... همين باعث مي شود اين سيستمي که مجري است ، قبل از اينکه ان کار را کند بايد تفاهم ايجاد کند . انوقت حداقل خاصيت اش اين است که طرح ها از ادم ها جدا مي شود حالا خوب يا بد مال مجموعه مي شود و ديگه با ذهنيت ادم ها اخت نمي شود که هرکسي بيايد بگويد با ارزش است يا بي ارزش . ايده خوب و قشنگي است ، چرا ادامه نمي يابد .
حسين زاده : چرا اين دوره با ان دوره اي که ما ادمهاي خيلي مطرح در نظام تعليم و تربيت داشتيم فرق دارد ؟
ميرهادي : ببينيد اين سوال خيلي سختي است . برايش يک پاسخ ندارم . يک جواب مي توانم بدهم . که " اتم " کشف کردند ، هم ازش بمب اتم ساختند ، ازش انرژي گرفتند وقتي کارها شرطي شدند در واقع وقتي پاولف اين قانون شرطي شدن را کشف کرد. هم مي توان از اين فرضيه براي اکتشاف بيشتر استفاده کرد م هم مي شود چيزهاي تصنعي را جايگزين چيزهاي واقعي کرد . يعني بسياري از کشفيات علمي دو پهلو هستند شايد هم چند وجه دارند بسته به اينکه چه کسي از اينها براي چه منظوري استفاده مي کند اين يافته ها را مي تواند تبديل بکند به يک زنجير اسارت و مي تواند تبديل بکند به يک فضاي باز براي تعليم و تربيت وسيع تر ان چيزي که من از دنياي امروز مي فهمم ، ان است که اسارت به شکل هاي گوناگون دارد بيشتر و بيشتر مي شود . بنابراين  ذهنيت ، ارزش ها ، عمل و ارزوهاي انساني را محاصره مي کنند براي اينکه بشر را محدود و محدودتر کنند . اگر به وسايل ارتباط جمعي نگاه کنيد ، مي بينيد که زاييده چه خشونت هايي است . و چه جوري مغزها را بسته و از پرواز  ذهن جلوگيري مي کنند . اين خيلي مساله است شما مي توانيد مطبوعات را در خدمت بشريت قرار دهيد يا به عنوان ابزاري براي به بند کشيدن انسان ها بکار بگيريد . شما مي توانيد برنامه هاي رسانه اي را در خدمت بشريت يا ضد بشريت به خدمت بگيريد . مي توانيد اين ها را در جهت تلطيف انسانيت يا در جهت خشونت بکار بگيريد .
کلا احساس من اين است که در جمع بزرگ انسان ها و توي دنياي امروز بيشتر از همه اسارت انسان مطرح است . ميتوانيد به اين گفته بعد سياسي ، اجتماعي و فرهنگي بدهيد . و اين نهايتا يک هشداري مي دهد به هر انساني : " اگر مي خواهي خودت باشي ، بايد مستقل باشي  "  نمي توانيد تابع باشيد . اين پيام به ان معني است که در دنيايي که اينقدر چيز مي ريزد سرت تشخيص دادن درست از نادرست خيلي خيلي کار مشکلي است . يک چنين حالتي را الان در جهان امروز مي توانيد حس کنيد . اين خيلي فرق مي کند با زماني که فرصت مشاهده بود ، زندگي ارام در جريان بود ، زيبايي زندگي بيشتر مطرح بود زندگي راحت تر بود انسان ها ارامش بيشتري داشتند  و يک تبادل انساني مطرح بود چيزي که من فکر مي کنم اين است که بايد خيلي دانست براي اينکه ادم بتواند پشت خر پديده اي را درست تشخيص بدهد . حالا شايد حساسيت من و امسال من که بيشتراز دهسال عمرمان را صرف اين  کرديم که جواب اين چرا را پيدا کنيم و مي خوانديم ، ديديم و رفتيم و کار کرديم و همه اين ها را درشرايط امروز با ان دوراني که اطلاع رساني محدود بود فرق مي کند . تعميم دادن ، خواندن و ديدن کاسه زير و نيم کاسه بسيار دشوار است خيلي خيلي مشکل است .
يکي از بچه هاي مدرسه فرهاد چند روز پيش امده بود اينجا ، مي گفت : من تازه فهميدم شما چرا به مستخدم مدرسه مي گفتيد " مادر " . گفتم که چرا ؟ گفت شما به مستخدم مدرسه مي گفتيد مادر مي شود جاروتان را بياوريد يک مقداري مدرسه را باهم تميز کنيم يا وقتي نهار ما را گرم  مي کردند.، مي رفتيد ان جا مي گفتيد: مادر نهار گرم شده ، بچه ها را صدا کنم ؟ گفت : حالا فهميدم ! گفتم چه فکر مي کني ؟ بعد برگشت گفت : شما حتي مستخدم هاي مدرسه را به اندازه ي مادر هاي ما دوست داشتيد . اين يکي را تا الان بهش فکر نکرده بودم . ادامه داد ، الان فهميدم چرا ؟ گفتم خوب ، اين هم يک کشف ديگه است .
ويسي نژاد : براي وضعيت اموزش و پرورش ايران چه راهکاري را پيشنهاد مي کنيد ؟
مديريت هاي تان را قوي کنيد از نظر دانش ، از نظر درک مساله تعليم و تربيت ، بعد رها کنيد ، بگذاريد خودشان تجربه کنند . به انها دستور ندهيد . فرصت بدهيد تجربه هايشان را با هم در ميان بگذارند . هر مدرسه اي مثل هر بچه است . فرق مي کند با ان يکي . محيط اش فرق مي کند .  نوع شاگردانش فرق مي کند . مدير مدرسه کشف مي کند ، راه حل ها را پيدا مي کند .
حسين زاده : و چه نبايد کرد را هم فرمودند . باهم مقايسه نکنيد . بين سان مسابقه نگذاريد ، اول ، دوم نکنيد . تعليم تربيت چيزي است که در نياي امروز کم کم دارد مي رود توي سايه . بحث جهاني شدن هم اگر به اينجا بيانجامد که تعليم و تربيت به عنوان يک موجود زنده ، مستقل و با اختيار نتواند در درون ازادانه نقش مستقل خود را بازي کند واقعا فکر مي کنيد به کجا مي انجامد ؟
ميرهادي : به اسارت ، يعني تمام .... و انوقت ماييم که نگاهمان به انسان به عنوان اشرف مخلوقات و مسئول با اين طرز فکر جور در نمي ايد . يعني شما نمي توانيد به عنوان ربوت انسان را تربيت کنيد . وقتي نگاهش بکنيد ، انوقت مي فهميد طبق دستورات نبايد تربيت شود .
حسين زاده : هرچقدر ارتباطات تسهيل شود ، تاثيرش را روي تمرکز مي گذارد . بيست و چند سال پيش سال ها طول مي کشيد تا يک ايين نامه تنظيم ، تصويب و براي اجرا ابلاغ شود ولي امروز خبر تغيير ايين نامه همزمان به مدرسه مي رسد . انقدر سرعت تغييرات زياد شده که فرصتي براي فکر کردن نيست و شايد يک ماه بعد هم بازرسي برود ببيند که شما اين کار انجام داده ايد يا خير .
ميرهادي : به بازرسي هم نيازي ندارند . اصلا بازرسي براي چي ؟ ايا ما مديرانمان را تا ان حد پرورانده ايم که بازرسي کنيم . يعني چي ؟ بايد برود ببيند اين کار را کرده يا نکرده . يعني ما دستور داديم ، حالا مي خواهيم برويم ببينيم که اجرا کرده يا نه . اصات اين درست نيست . به همين دليل نام بازرس شد " راهنما " . راهنما ، بايد با مدرسه زندگي بکند تا بفهمد هر مدرسه چه ويژگي هايي دارد و چگونه اداره مي شود . راهنما بايد کمک مدير باشد . با مدير و معلمان به مشورت بنشيند و دانش خود را در اختيار انها بگذارد .
ويسي نژاد : وقتي اطلاعات دنيا هرچند سال دو برابر مي شود ديگر زمان يادگيري مجاز نيست .در  بحث جهاني شدن الان ما هر روز بايد ياد بگيريم که عقب نمانيم . در بحث جهاني شدن ديگر فارغ التحصيل شدن معنايي ندارد . ما در فکر اموزش دائم العمر هستيم . دقيقا بر مي گردد به فرمايش پيامبر (ص) که فرمودند : ز گهواره تا گور دانش بجوي .
ميرهادي : من يک ذره هم راجع به رسيدن به دنيا حرف دارم . کدام دنيا ؟ دنيايي که به اين شکل ساخته شده که نهايتش خشونت ، از بين بردن طبيعت و از بين بردن انسان هاست ؟ دنيايي که در ان به همين سادگي انسان ها را مي کشند و به همين سادگي  شهرها را ويران مي کنند ؟ و بالاخره مي رسيم به تعارفات پايان مصاحبه :
ويسي نژاد : ماحصا ان همه تجربه اين است که در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و شوراي کتاب کودک همه دارند عاشقانه کار مي کنند .
حسين زاده : از اينکه وقت گران بهاي خود را در اختيار ما گذاشتيد کمال تشکر را مي کنيم . اگر جسارتي بود به بزرگي خود عفو کنيد . من اساسا يک خبرنگار حرفه اي نيستم ، يک معلم هستم . در يعضي جاها نتوانستم جلوي خود را بگيرم و از اينکه جلوي شما با جسارت مسائلي را طرح کردم عذرخواهي مي کنم .
ميرهادي : لطف کرديد تشريف اورديد يک گپ دوستانه اي زديم .
ويسي نژاد : چقدر خوب است که هميشه همه هم معلم و شاگرد ياقي بمانيم . اين بهترين شکل زندگي ست . انشالله خدا توفيق بدهد و سايه شما بر سر ما باشد ، دست شما هم درد نکند  و ما بتوانيم ساليان سال از وجود پر برکت شما فيض ببريم .
ميرهادي :من خيلي شکرگزارم که با ان همه سوال ، به اينجا رسيديم .
حسين زاده : فراموش نمي کنم ، که هر لحظه ، هر روز و هر زماني يک اکتشاف تازه است .















 

منبع : مدیر سایت

.............................................

.............................................  نظرتان درباره چگونگی عملکرد وب سایت چیست؟

.............................................

بازدید از این صفحه : 2917 مرتبه

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به انجمن پژوهاش های آموزشی پویا می باشد.
طراحی و پیاده سازی : هست نما